از شیمی بیاموزیم بدی ها را اکسید و خوبی ها را احیا کنیم
شعر شيمي 1
اهل دانشگاهم
روزگارم
خوش نیست
ژتونی دارم
خرده پولي
سر سوزن هوشی.
دوستانی دارم بهتر از شمر و یزید
هم چو من مشروط
و اتاقی که در این نزدیکی است
پشت آن کوه بلند.
اهل دانشگاهم
پیشه ام گپ زدن است
گاه گاهی هم می نویسم تکلیف
می سپارم به شما
تا به یک نمره ناقابل بیست
كه در آن زندانیست
دلتان زنده شود